سازمان فرهنگی، اجتماعی و ورزشی شهرداری کاشان

02 مهر 1396 13:09 1767 بازدید

اینجا کاشان است؛ پایتخت محرم ایران

اینجا کاشان است؛ پایتخت محرم ایران

اینجا کاشان است؛ پایتخت محرم ایران

فقط کافی است موج رادیوی احساس را روی ردیف نینوا و فرکانس اشک تنظیم می‌کنی به طور یقین این طنین را می‌شنوی که می‌گوید:«اینجا کاشان است! پایتخت محرم ایران».
هر کس دیار مؤمنان را به یک صفت و یا ویژگی به یاد می‌آورد برخی از عظمت تاریخ و تمدن تپه‌های سیلک سخن می‌رانند، بعضی مذهبی بودن این شهر را می‌ستایند، برخی از اقلیم کویری و گرم و خشک بودن جغرافیای آن می‌گویند و البته بعضی هم از موتورسواران هیجان‌طلبش شکوه می‌کنند.
اما یکی از ویژگی‌هایی که آشنایان با این دیار بر آن اذعان می‌کنند شتاب نداشتن قطار تحول روی ریل‌های سیمای ظاهری آن است؛ در شهری که می‌گویند خیابان‌هایش با عصر درشکه‌رانی تفاوت چندانی نکرده و خصلت مردمانش را علاوه بر خونگرمی و دینداری، عدم ریسک‌پذیری و قانع بودن به حفظ وضع موجود برمی‌شمردند میهمان ناخوانده «تغییر» خیلی زود به چشم می‌آید و بر این اساس در چهره ثابت این دیار به راحتی می‌توان تفاوت‌های حتی جزیی را در طول روزها یافت.
رمضان و محرم ایامی است که این واژه به وضوح خود را در شاکله فضا و مردمان این دیار  نشان می‌دهد؛گرچه در مورد مناسبت نخستین شاید خطه کاشان با مناطق دیگر این سرزمین تمایز عمده‌ای نداشته باشد و چهره‌های رنگ‌پریده و لبان خشکیده کاشانی‌ها چون تصویری مشابه در کلکسیون همه موزه‌های روزه‌داری یافت شود اما زنگ ساعت محرم دیار کویر با هر جای دیگری فرق دارد چه از نظر «مدت» و چه از لحاظ«شدت».
اینگونه ابروان شک را در هم مکش! نمی‌خواهم سند بیش از 610 هیئت ثبت شده این خطه را به تو نشان دهم بلکه مشتاقم فراخوان برگزاری کلاس محرم را که تنها به تاسوعا یا عاشورا و یا حتی یکی دو دهه محدود نمی‌شود برایت بخوانم و لیست پرواز دل‌ها را از مقصد کربلای ایران به سوی کربلای عراق برای تو قرائت کنم تا ببینی در این دیار تا پایان صفر نیز بلیط سفر به غوغاکده کربلا عرضه می‌شود و گذر از روزهای رسمی تقویمی نمی‌توانند بر آیینه عزای خون خدا در این منطقه غبار بی‌اهمیتی بنشانند.
اگر فردای عید سیادت یعنی کمی پس از موسم بزم ولایت عزم قدم زدن در کوچه‌های تو در توی این دیار کنی می‌توانی ببینی چگونه لبخند شادی بر لب دیوارهای این خطه می‌خشکد و پرچم‌های سبز جای خود را به بیرق‌های سیاه می‌دهند به گونه‌ای که انگار هیچ‌گاه شمیم تبسم‌آور شعبانی و رجبی و یا باد روح‌انگیز غدیری در این خطه نوزیده و تنها محرم تیتر روزنامه‌های این خطه بوده است .
سمفونی یکپارچه پرچم‌های مشکی و علم‌های عزا در کنار هم موسیقی ماتم را آنچنان با ملودی اندوه می‌نوازد که ناخودآگاه گل احساس در قلب عاطفه به جوشش در می‌آید و حاصلش سرازیر شدن گلاب اشک از قاب دیدگان می‌شود.
انگار اینجا اشعار محتشم -همان ترکیب‌بند مشترک عزاداری سالار شهیدان در هر جای این کره خاکی- نیز معنایی دو چندان دارند؛ مگر نه اینکه شاعرش کبوتر خیال را در آسمان این دیار به پرواز درآورده و حب به اهل بیت را از نفس‌های مردمان همین خطه استشمام کرده است.
نوجوانان خطه گل و گلاب در این موسم به جای آرزوی وکیل و وزیر شدن رؤیای رئیس هیئت بودن را در سر می‌پرورانند و شاید به همین رو است که پس از چندی چون جزایری جدایی‌طلب ساز استقلال کوک می‌کنند تا بتوانند آنان نیز شیرینی قند خوش‌آمدگویی به میهمانان فرزند بتول را بچشند.
این روزها جوانان این دیار نیز به جای کل‌کل‌های رنگی، لباس هواداری هیئت خود را می‌پوشند و سعی می‌کنند  مداح، واعظ و شکوه هیئت خود را به رخ دیگری بکشند هر چند که گاهی نیز خودروی این کری‌ها در جاده خاکی فخرفروشی می‌افتد و میزان هزینه‌ای که هیئت‌ها برای آوردن فلان سخنران یا روضه‌خوان صرف کرده‌اند دست‌مایه بحث‌ها قرار می‌گیرد.
اوج گرفتن برنایان کاشانی از زمین پست و بالارفتن از داربست‌های اخلاص برای نصب پارچه‌ای مشکی یا نمادی سرخ‌گون از یاد ثارالله و یا به دست گرفتن جاروی تواضع برای پیراستن آلودگی منیت‌های دنیایی در پیشانی محافل انس حسینی، فیلم تکراری این جشنواره آیینی است که حتی خواب عافیت طلبی نیز نمی‌تواند مانع اکران آن شود.
اما حال و هوای پیرغلامان هیئت‌های خطه مؤمنان جور دیگری است...آنان که موی خود را در آسیاب معرفت اهل بیت سپید کرده‌اند دقیقه‌ و حتی ثانیه‌های مجالس عزاداری نیز برای آنان حکم گوهری ارزشمند را دارد، این میهمانان آشنا که به طور عمده سند هدایت دسته‌جات سینه‌زنی را برعهده دارند چنان از عمق جان فریاد «یا حسین» و «یا ابوالفضل» سر می‌دهند که گویی نمی‌خواهند ذره‌ای از اندوخته این جهاز صوتی در گلوی‌شان باقی بماند تا مبادا ساعت شنی عمرشان مجال خرج این سرمایه را از آنان بگیرد.

اما رسم جوانمردی نیست که از صاحبان چادرهای مشکی این خطه چیزی نگوییم؛ بانوانی که جور دیدگان مغرور مردان دل‌شکسته را نیز باید بکشند و بغض در گلوی آنان را با گداز سوزناک خود همراه سازند تا مبادا سکوت بی‌تفاوتی مجلس سوگواری سالار شهیدان را در برگیرد.
آری هر چه از مردمان این خطه هفت‌هزار ساله و نوای محرمی نهفته در خشت‌های این شهر کهن سخن بگوییم باز قلم توصیف از جولان آن بر کاغذ بخیل ناتوان است پس فقط کافی است موج رادیوی احساس  را روی ردیف نینوا و فرکانس اشک تنظیم می‌کنی به طور یقین این طنین را می‌شنوی که می‌گوید:«اینجا کاشان است! پایتخت محرم ایران».


نظرات کاربران